خلاصه داستان: دختری جوان سانحهی وحشتناک یک ترن هوایی را قبل از وقوع می بیند و عدهای را از سوار شدن به آن باز می دارد. اما او نمی تواند جلوی مرگ را بگیرد، و تمام کسانی که از آن حادثه جان سالم بدر بردهاند، یکی یکی بشکلی دلخراش می میرند.
خلاصه داستان: یک تصادف وحشتناک قبل از وقوع در بزرگراه به «کیمبرلی» الهام می شود، و او بزرگراه را می بندد و جان چند نفر را از این حادثه نجات می دهد. اما مدتی بعد افراد نجات یافته بصورت مرموزی یکی یکی می میرند، و حالا کیمبرلی باید قبل از اینکه نوبت خودش فرا برسد، جلوی این ماجرا را بگیرد.
خلاصه داستان: یک پسر نوجوان که قصد مسافرت با هواپیما را دارد، بعد از دیدن یک رویای وحشتناک که در آن خودش و دوستانش در سانحه هواپیما کشته می شوند، همراه دوستانش از هواپیما پیاده می شود و هواپیما همانطور که در رویا دیده بود، دچار مشکل شده و سقوط می کند. اما طولی نمی کشد که آنها در میابند مرگ برای تک تک آنها برنامهای چیده است...
خلاصه داستان: داستان در مورد سه جنایتکار حرفه ای است که خود را در یک انباری با درهای بسته می بینند اما همه ماجرا این نیست و اتفاقات بدتری در انتظار آنهاست…
خلاصه داستان: اسلحه ای که فقط به عنوان مامور 47 شناخته می شود و توسط گروهی به نام "سازمان" استخدام شده است، در دام یک توطئه سیاسی گرفتار می شود که او را در حالی که در سراسر روسیه و شرق می رود، توسط اینترپل و ارتش روسیه تحت تعقیب قرار می گیرد. ..
خلاصه داستان: مادری به نام شان بعد از مرگ ناگهانی پدرش، با دو فرزند خود، راهی عمارت پدریاش میشود. اما بعد از اینکه به آنجا میرسند، متوجه سیستم امنیتی پیچیده و قوی خانه میشوند. طولی نمیکشد که چهار سارق وارد خانه شده و درصدد هستند تا گاوصندوق پدر "شان" را پیدا و محتویات آن را به سرقت ببرند. در این میان، این چهار دزد، دو فرزند شان را گروگان میگیرند و حال، شان باید بر سیستم امنیتی خانه غلبه کند و فرزندانش را نجات دهد و…
خلاصه داستان: پس از اینکه یک زن از تصادف ماشین جان سالم بدر می برد خود را در یک زیرمین ناآشنا پیدا می کند که در آن مردی به او می گوید جانش را نجات داده و آن بیرون، کره زمین بهم ریخته است. اما زن تصمیم به فرار می گیرد و…
خلاصه داستان: داستان از این قرار است که ابتدا حملهای توسط گروهی از ببرهای تیزدندان به یکی از دهکدههای انسانها صورت میگیرد و طی آن همسر یکی از افراد قبیله اسکیموها در طول جنگ همراه با بچهاش فرار میکند. یکی از ببرها به دنبال او میرود و او مجبور میشود تا خود را در آب بیاندازد. کمی بعد ماموتی تنها(به نام مندی) همراه با خرس بسیار تنبلی (به نام سید) که با او به تازگی آشنا شده است-بر حسب یک تصادف سید به او وابسته شده است-آن زن را در رودخانه میبیند، زن بچهاش را به آنها میدهد و خود جانش را از دست میدهد. در ادامه …
خلاصه داستان: داستان از این قرار است که عصر یخبندان در حال پایان یافتن است و سه قهرمان قسمت پیشین -سید، مانی و دیه گو- که متوجه خطر زیر آب رفتن منطقه زیست خود و در نتیجه نابودی حیوانات شدهاند، تصمیم میگیرند تا قبل از آب شدن یخها خود را به منطقهای امن برسانند. آنها در طول راه با «الی» -یک ماموت ماده- و دو همراه وی «کرش» و «ادی» برخورد میکنند. الی که از کودکی با آن دو بزرگ شده خود را اُپوسوم میپندارد و تلاش مانی برای قانع کردن او فایده چندانی در بر ندارد. چون مانی قصد دارد به همراه او خانوادهای تشکیل داده و نسل ماموتها را از انقراض نجات دهد. آنها در طول راه با حوادث زیادی روبرو میشوند، از جمله خطر خورده شدن توسط دو جانور دریایی که از درون یخهای ذوب شده بیرون آمدهاند، اما سرانجام با رسیدن به مکانی امن و نجات الی توسط مانی همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود. اما اسکرات بیچاره در پایان این قسمت نیز موفق به دستیابی به بلوط محبوباش نمیشود…