خلاصه داستان: داستان از آن قرار است که فصل تعطیلات در قلمرو پادشاهی آرندل بزودی آغاز می شود. السا به آنا اشاره می کند که از زمان مرگ والدینشان، تاکنون سنت تعطیلات به خصوصی در میان مردم وجود نداشته است. آنها امیدوارند با سفری که اولاف قرار است انجام بدهد، بتواند یک سنت مناسب برای جشن بزرگ کریسمس برای این دو خواهر زیبا بیابد. البته قبل از اینکه روز موعود فرا برسد…
خلاصه داستان: دختری 10 ساله در نقل مکان خانوادهاش به حومه شهر، در دنیایی سرگردان می شود که توسط خدایان، جادوگرها، و هیولاها اداره میشود؛ جایی که انسانها به شکل حیوانات در می آیند.
خلاصه داستان: دختر جادوگر جوانی به دلایلی مجبور می شود مستقل زندگی کند. در این راه او خود را در زندگی سخت اجتماعی می بیند، که برای زندگی در این شرایط او از قدرت خود استفاده می کند و شروع به کار می کند، کاری که ماجراهای زیادی را برای او پیش می آورد. کار او پیک هوایی است…
خلاصه داستان: «سیاه مو»: یک سامورایی (میکونی) همسر وفادار (آراتاما) خود را ترک می کند تا با زن دیگری (واتانابه) ازدواج کند… «هوئیچی بی گوش» شبی روح یک سامورایی نزد پسر نوازنده ی نابینایی (کاتسوئو ناکامورا) می آید و از او می خواهد تا برای حاکم خردسال مرده ای آواز بخواند…«یک فنجان چای»: «کانایی سامورایی» (گانمون ناکامورا)…
خلاصه داستان: دی پسر کنت دراکولا پادشاه افسانه ای خون آشام ها است. او نیمه خون آشام و و نیمه انسان است زیرا مادرش انسانی معمولی بوده ؛ دی به عنوان شکارچی خون آشامان به شکار خون آشام های خبیث می پردازد ؛ در کلیسایی مخروبه خانواده دختری با نام شارلوت از دی میخواهند تا دخترشان را از دست خون آشامی قدرتمند به نام مایر نجات بدهد و اگر شارلوت مبدل به خون آشام شده باشد او را به قتل برساند از طرفی گروهی از شکارچیان خبره خون آشامان نیز ...
خلاصه داستان: زمانی که ولاد متوجه یک تهدید خارجی علیه قبلیه و خانواده اش می گردد، تصمیم می گیرد با نیروهای ماورای طبیعی معامله ای انجام دهد که سرانجام سیاهی به همراه دارد…
خلاصه داستان: یک جنگجو که از شهر به بیرون رانده شده بود بعد از چندین سال بازمیگرد و میبیند که شهر توسط دو گروه اوباش اشغال شده است. حال او تصمیم میگیرد این دو گروه را بر علیه هم بشوراند تا شهر را دوباره آزاد کند…
خلاصه داستان: بر اثر آزمايش هاي اتمي فرانسوي ها و غرق شدن يک کشتي عظيم ژاپني در اقيانوس آرام، رد پاي موجودي غول آسا در پاناما پديدار مي شود. کمي بعد موجودي غول آسا، «گودزيلا» وارد نيويورک مي شود و پس از آن که مورد حمله ي نيروهاي ارتش قرار مي گيرد و زخمي مي شود، «دکتر نيکو» (برادريک) مقداري از خونش را آزمايش مي کند و در مي يابد تخم ريزي کرده است.