خلاصه داستان: وقتی مینتی یک عصای آب نبات جادویی را می شکند، باید با رفتن به قطب شمال آن را درست کند تا کریسمس بتواند به Ponyville بیاید. اما آیا جادوی کریسمس در Ponyville در حال حاضر است؟
خلاصه داستان: گروه اتم ماجرای 5 جوان را روایت می کند که در یک برنامه تلویزیونی ملحق می شوند تا با چگونگی مقابله و زنده ماندن در برابر خطرات آشنا شوند. آقای جانوس لی وظیفه آموزش این 5 نفر را قبل از انجام این برنامه تلویزیونی دارد که رهبر اصلی صنایع لی می باشد. آقای لی گروه اتم را ایجاد می کند تا سلاح و نمونه های اولیه ماشین آلایت خود را بر روی آن ها امتحان کند.
خلاصه داستان: داستان در مورد یه خانواده ی پر جمعیت و مشکلاتشه که همگی با هم توی یه خونه ی بزرگ زندگی میکنن. مسئولیت این خونه و آدم های ریز و درشتش به عهده ی یه پسر جوون به اسم آدیه. عموی آدی با ترفندهای مختلف سعی داره خونه رو از چنگشون دربیاره ولی آدی تمام سعیشو می کنه که خونه رو حفظ کنه حتی جونشو میذاره وسط! ولی دست تقدیر باهاش همراه نیست و اتقاقات ناگوار و در عین حال سرگرم کننده ای براش رخ میده...
خلاصه داستان: “اندی” پس از خوردن میوه ای تبدیل به موجودی جنایتکار و ترسناک میشود. حال “سام” برای نجات شهر و مردم باید شمشیر اژدها را پیدا کند تا او را از بین ببرد…
خلاصه داستان: استوارت لیتل با ماجرا های جدیدی باز گشته است! تعطیلات تابستان فرا رسیده اند و خانواده ی لیتل تعطیلات خود را در کابین زیبایی در حوالی دریاچه ی گارلند سپری می کنند. در همین حین در جنگل های اطراف موجودی پرسه می زند که ممکن است تعطیلات را خراب کند...
خلاصه داستان: جینکو متخصصی است که برای بررسی یک شکل زندگی اولیه، "موشی" به اطراف سفر می کند و به افرادی که مشکلات ماوراء طبیعی مربوط به موشی دارند کمک می کند.
خلاصه داستان: آقای سخری سفیر هند در روسیه است و دستیار اصلی وی آقای نگی است. سخری با پسری به نام آدیتیا بیوه است ، در حالی که نگی ازدواج کرده است و همسرش ، آنجالی و دو دختر ، لاکی و دارا را با خود به روسیه آورده است. یک روز در حالی که به مدرسه می رفت ، دوچرخه لاکی لاستیک پاره کرده و در آخر مورد آزار و اذیت یک جوان روسی قرار گرفت. او موفق به فرار و پنهان شدن در اتومبیل پارک شده می شود و مالک خودرو - که کسی غیر از آدیتیا نیست - شخص بدخواه را بدرقه می کند. آدیتیا که از "محموله" خود بی خبر است ، ماشین را برای ملاقات پدرش هدایت می کند ، تا این که در یک ایستگاه بازرسی متوقف شود. آن وقت است که می فهمد لاکی سرنشین است. سپس تروریست ها با بمب و اسلحه حمله می کنند