خلاصه داستان: دو سال از شروع زندگی استوارت در بین خانواده لیتل ها گذشته است. استوارت اکنون به مدرسه می رود و یک خواهر کوچکتر به اسم مارتا نیز دارد و با گربه خانه یعنی اسنوبال نیز روابط خوبی دارد.
خلاصه داستان: «خانم و آقای لیتل» تصمیم می گیرند به خاطر پسرشان، «جرج»، بچه ای را به فرزندی قبول کنند. آنان در پرورشگاه به موشی به نام «استوارت» بر می خورند که می تواند حرف بزند، راست راست راه برود، لباس تنش کند و تقریبا هر کاری که یک بچه ی آدم می کند، انجام دهد...
خلاصه داستان: «بازرس وونگ» (بیل تونگ) تلاش می کند به یکی از قاچاقچی های بزرگ مواد مخدر، به نام «چو تائو» (یوئن) که به تازگی دستگیر شده بباوراند که یکی از هم دستانش، «سلینا» (لین) قرار است در دادگاه علیه او شهادت دهد. به این امید که «چو» نقشه ی سوء قصد به جان «سلینا» را بریزد. از طرف دیگر «وونگ»، مأمور پلیس، «کاکویی چان» (چان) را مأمور محافظت از جان «سلینا» می کند…
خلاصه داستان: رئیس پلیس دیترویت در یک عملیات کشته می شود و "اکسل فولی" (ادی مورفی)، پلیس سخت کوش خیلی زود درمی یابد که قاتل، رئیس حراست یک پارک تفریحی در لس آنجلس است...