خلاصه داستان: دو دهه بعد از مرگ ماکسیموس، لوسیوس نوه مارکوس آئورلیوس بعد از تسخیر خانه اش توسط سربازان روم، مجبور به مبارزه به عنوان گلادیاتور می شود...
خلاصه داستان: پسر یک نجیب زاده رده بالای سوئدی در مکانی خاص تعلیم و آموزش دیده و سپس بعنوان یک شوالیه به سرزمین مقدس فرستاده می شود تا طلب بخشایش عشق ممنوع را کند...
خلاصه داستان: درباره پسري مغربي به نام «ردا» است كه برغم اين كه خود را براي امتحان ديپلم آماده ميكند، به همراه پدرش در يك سفر مذهبي به مكه ميرود. به نظر ميرسد كه اين پدر و پسر حرفي براي گفتن به يكديگر ندارند و براي اين كه در كنار هم بنشيندن و به سفر بروند كمي با هم غريبه هستند. حال با اين وضعيت ميخواهند مسافتي معادل 5 هزار كيلومتر را بپيمايند.
خلاصه داستان: قرن دوازدهم. جوانی به نام «بلیان» به تشویق پدرش خود را به اورشلیم می رساند که حاکمش «بالدوین چهارم»، سلطان مسیحی خردمند است. از طرف دیگر «صلاح الدین ایوبی»، رهبر اعراب مسلمان در تلاش است تا ارتشی دویست هزار نفری را برای باز پس گرفتن اورشلیم از دست مسیحیان – که آن را حدود صد سالی در اشغال خود داشته اند – فراهم و تجهیز کند ...
خلاصه داستان: “پینکی” در کودکی پدر خود را از دست داده است و فردی به نام “انگشت دراز” که یک دزد دریایی است او را بزرگ کرده است. او به همراه کاپیتان “دندان خنجری” برای تصاحب گنج “لاما راما” به سرزمین لاما راما میرود. پینکی نیز به طور اتفاقی با آنها همراه شده و باعث میشود که آنها به سرزمین لاماراما راه پیدا کنند…
خلاصه داستان: «فرانک ت. هاپکینز» (مورتنسن)، افسر سواره نظام امریکا، در ملاقاتی در نیویورک، با «عزیز» (الکسی - مال) آشنا می شود که یکی از دستیاران «شیخ ریاض» (شریف)، عربی ثروتمند است. «شیخ» صحبت قابلیت های «هاپکینز» را شنیده و مایل است که او در «اقیانوس آتش» - مسابقه ی اسب دوانی سالانه ای که شرکت کنندگانش مسافتی سه هزار مایلی را از عربستان تا عراق می پیمایند - شرکت کند...