خلاصه داستان: زمانی که انسان ها به وجود خون آشام ها و لیکان ها پی می برند، نبردی را برای از بین بردن آنان آغاز می کنند. «سلن» جنگجوی خون آشام، هم نوعانش را در جنگ علیه انسان ها رهبری میکند…
خلاصه داستان: «ویکتور» کشته شده است و «سلن» که تخصص اش کشتن گرگینه هاست و کینه عمیقی از آنها به دل دارد، بهمراه «مایکل» که یک موجود چند نژادی است در فرار از دست خون آشامان هستند. از سوی دیگر تنها فرمانروای خون آشام ها، «مارکوس»، اکنون از خواب برخواسته و تبدیل به یک هیولای قدرتمند شده و…
خلاصه داستان: داستان فیلم در گذشته دور رخ می دهد. در این دوران گریگوری معروف به شبح (جف بریجز) از آخرین بازماندگان نسلی است که سرزمینشان را از شر ساحره ها و معروف ترین آنها یعنی مادر مالکین (جولیان مور) نجات داده است. اما به تازگی مالکین موفق شده خود را از اسارت آزاد کند و گریگوری هم در شرایط حال، قادر نیست مانند گذشته از سرزمینش به خوبی محافظت کند و نیاز به تربیت یک شاگرد برای جایگزین کردن خودش بیش از پیش احساس می شود. به همین منظور وی شخصی به نام تام وارد (بن بارنز) را به شاگردی می پذیرد اما...
خلاصه داستان: گروهی از دانشمندان در یک جزیره ناپدید میشوند . تیم پشتیبانی به جزیره فرستاده میشود . وقتی افراد به محل حادثه میرسند با موجوداتی بیگانه مواجه میشوند…
خلاصه داستان: داستان در دوران معاصر کشور انگلستان و در محلههای سرسبز آن میگذرد. جایی در خیابان ورونا که دو همسایه که برای مدتی طولانی با هم در حال دعوا و کشمکش هستند. آنها از این موضوع خبر ندارند که به خاطر دشمنی بین آن دو، مالمیک آنها، شامل اسباب بازی ها و مجسمه های بین دو همسایه نیز با هم در دشمنی و نزاع هستند. این مجسمهها و عروسکها همانند شخصیتهای فیلم داستان اسباببازی تنها زمان هایی میتوانند حرکت یا صحبت کنند که صاحبانشان آنها را نمیبینند. همه چیز زمانی بهم می ریزد که پسر سرکرده یکی از خاندان های متخاصم، بعد از گذر نردههای جدا کننده این دو خانوادهی در جنگ، دختر سرکرده خانواده دیگر را ملاقات میکند و عاشق او میشود …
خلاصه داستان: این فیلم داستان مردی را روایت می کند که عاشق زنی می شود که در دنیایی موازی دنیای او زندگی میکند و سعی میکند تا راهی برای رسیدن به او پیدا کند...
خلاصه داستان: پنجمین قسمت از مجموعه فیلم های «مقصد نهایی»، همانند قسمت های قبلی، داستان آشنای چند جوان را روایت می کند که هرکدام از آنها به شکل غیرمنتظره ای کشته می شود.
خلاصه داستان: یک تصادف وحشتناک قبل از وقوع در بزرگراه به «کیمبرلی» الهام می شود، و او بزرگراه را می بندد و جان چند نفر را از این حادثه نجات می دهد. اما مدتی بعد افراد نجات یافته بصورت مرموزی یکی یکی می میرند، و حالا کیمبرلی باید قبل از اینکه نوبت خودش فرا برسد، جلوی این ماجرا را بگیرد.