خلاصه داستان: تومستون آریزونا، سال 1879. «وایات ارپ» (راسل) که به تازگی کار کلانتری داج سیتی را رها کرده، همراه با همسرش، برادرانش، و همسران برادرانش، وارد شهر می شود. «وایات» تصمیم دارد اسلحه را کنار بگذارد و زندگی آرامی را شروع کند، ولی با مزاحمت های کابوی ها و ورود «داک هالیدی» (کیلمر) ـ دوست قدیم «وایات» ـ به شهر، کار به جدال در اوکی کورال می کشد.
خلاصه داستان: یک دختر بریتانیایی که در هند بزرگ شده، در زمین لرزه ای پدر و مادر خود را از دست میدهد. او به انگلستان بازمی گردد تا در قصر عموی خود زندگی کند. عموی او به دلیل از دست دادن همسر خود به مکان دوری رفته است. او که در قصر تنها مانده شروع به گشت و گذار در آن میکند و باغی مخفی پیدا میکند…