خلاصه داستان: داستان این انیمیشن درباره پنگوئنهای امپراتور است. در یک روز سرد زمستانی در قطب جنوب، تخم از زیر پای پدر مامبل (شخصیت اصلی) جدا میشود و چند متر قل میخورد. پدر مامبل این قضیه را از همه پنهان میکند تا این که مامبل به دنیا میآید. او از همان بدو تولد صدای بسیار بدی بر خلاف پنگوئنها داشت و مدام با کوبیدن پای خود بر زمین میرقصید. او یک روز از خانه بیرون میرود و پرندهای قصد شکار او را دارد. مامبل از پرنده میپرسد که آن چیست که به پایش بستهاند و پرنده میگوید که بیگانهها او را دزدیدهاند و این را به پایش بستند. مامبل بزرگ میشود و رنگ بدن و حرکاتش با تمام پنگوئنهای امپراتور فرق دارد و پنگوئنها میگویند که باعث کمبود مواد غذایی و قحطی شدهاست. پدر مامبل آن جا میگوید که تخم از زیر پایش رها شدهاست. سرانجام مامبل را از قبیله بیرون میکنند و او با چند دوست آشنا میشود. او به دنبال بیگانگان از اقیانوسها میگذرد تا این که انسانها او را گرفتار میکنند و در فضایی واقعی قطب جنوب اما یک آکواریوم او را اسیر میکنند و…
خلاصه داستان: اسپانیا، سال 1519، کورتس، ماجراجوی افسانه ای اسپانیا، این بار در جست و جوی ال دورادو، شهر گم شده و معدن طلا، راهی سفر شده است. دو شیاد حقه باز اما خوش سر و زبان به نام های تولیو و میگل نیز که در واقع کارگران اصطبل هستند، به طور قاچاقی با کورتس هم سفر می شوند و...
خلاصه داستان: زمانی که پدر یوسف به او جامه ای زیبا داد باعث نفرت برادرانش شد و آن ها تصمیم گرفتند تا او را در بیابان رها کنند. پس از سالیانى که یوسف در زندان گذراند، لطف و عنایت الهى باعث شد که یوسف از زندان خارج شده و به یکى از بلند پایه ترین مسندهاى دنیوى تکیه زند و…
خلاصه داستان: اکنون جنگ با دشمنان پایان یافته و جنرال شانگ از مولان درخواست ازدواج کرده است اما مغول ها همچنان در صدد حمله به چین هستند و نداشتن نیروی نظامی کافی در چین برای مبارزه با مغول ها آن ها را به فکر اتحاد با کشور های همسایه وا داشته است که این اتحاد هزینه هایی برای کشور چین و سه پرنسس آن خواهد داشت.
خلاصه داستان: داستان این قسمت ادامه ی زندگی پوکاهونتاس (دختری از قبیلهای سرخپوستی) چند سال بعد از آشنایی با جان اسمیت (John Smith) است. در این قسمت با پخش شایعه مرگ کاپیتان جان اسمیت، پوکاهونتاس پریشان میشود و به همراه میکو، فلیت و پرنسی مسافرت خود را به طرف انگلستان آغاز میکند و…
خلاصه داستان: مادر بدجنس سیندرلا بانو ترمین از چوب فرشته ی جادوگر استفاده كرده و زمان را به روزی كه سیندرلا سعی داشت كفش شیشه ای را بپوشد برمیگرداند و با جادو كاری میكند كه كفش اندازه ی پای آناستازیا یكی از خواهران ناتنی سیندرلا شود و ...