خلاصه داستان: داستان در دوران معاصر کشور انگلستان و در محلههای سرسبز آن میگذرد. جایی در خیابان ورونا که دو همسایه که برای مدتی طولانی با هم در حال دعوا و کشمکش هستند. آنها از این موضوع خبر ندارند که به خاطر دشمنی بین آن دو، مالمیک آنها، شامل اسباب بازی ها و مجسمه های بین دو همسایه نیز با هم در دشمنی و نزاع هستند. این مجسمهها و عروسکها همانند شخصیتهای فیلم داستان اسباببازی تنها زمان هایی میتوانند حرکت یا صحبت کنند که صاحبانشان آنها را نمیبینند. همه چیز زمانی بهم می ریزد که پسر سرکرده یکی از خاندان های متخاصم، بعد از گذر نردههای جدا کننده این دو خانوادهی در جنگ، دختر سرکرده خانواده دیگر را ملاقات میکند و عاشق او میشود …
خلاصه داستان: شرلوک گنومز نام پویانمایی محصول کشور انگلستان و آمریکا میباشد که به کارگردانی جان استیونسون ساخته شده و در سال 2018 عرضه شده است.
خلاصه داستان: نومئو و ژولیت ، کارآگاه افسانهای یعنی "شرلوک گنومز" را استخدام میکنند تا در مورد ناپدید شدن تعدادی از باغهای گنومز در لندن تحقیق کند و ...
خلاصه داستان: جنگ جهانی دوم. چهار بچه از راه گنجه ای بزرگ به سرزمین نارنیا می روند که زیر سلطه ی ملکه ی خبیثی است که آن جا را در زمستانی ابدی نگه داشته و مانع ورود کریسمس به آن جا شده است. منجی شیروش بزرگ، «اصلان» نیز برای نجات «نارنیا» و ساکنانش به کمک بچه ها می آید…
خلاصه داستان: به هیچکس اعتماد نکن، چیزی را احساس نکن و هیچوقت شکست نخور. این ها قوانینی هستند که به آدمکش بیرحم اروپایی کمک کرده اند تا در کار خود اوج بگیرد. “ویکتور” که در رومانی بزرگ شده است بیشتر از هر کسی ارزش زندگی اش را می داند و همین او را تبدیل به قاتلی کامل کرده است. اما بعد از اینکه نزدیک ترین شخص به و کسی که او را آموزش داد به او خیانت می کند، “ویکتور” مرگ خود را جعل کرده و به لندن سفر می کند.
خلاصه داستان: داستان از این قرار است که عصر یخبندان در حال پایان یافتن است و سه قهرمان قسمت پیشین -سید، مانی و دیه گو- که متوجه خطر زیر آب رفتن منطقه زیست خود و در نتیجه نابودی حیوانات شدهاند، تصمیم میگیرند تا قبل از آب شدن یخها خود را به منطقهای امن برسانند. آنها در طول راه با «الی» -یک ماموت ماده- و دو همراه وی «کرش» و «ادی» برخورد میکنند. الی که از کودکی با آن دو بزرگ شده خود را اُپوسوم میپندارد و تلاش مانی برای قانع کردن او فایده چندانی در بر ندارد. چون مانی قصد دارد به همراه او خانوادهای تشکیل داده و نسل ماموتها را از انقراض نجات دهد. آنها در طول راه با حوادث زیادی روبرو میشوند، از جمله خطر خورده شدن توسط دو جانور دریایی که از درون یخهای ذوب شده بیرون آمدهاند، اما سرانجام با رسیدن به مکانی امن و نجات الی توسط مانی همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود. اما اسکرات بیچاره در پایان این قسمت نیز موفق به دستیابی به بلوط محبوباش نمیشود…
خلاصه داستان: داستان فیلم پیدایش اولین دایناسورها را بعد از عصر یخبندان روایت می کند … با توجه به اینکه اولین جانوران در عصر یخبندان دایناسور ها نبودنند حضور دایناسور ها در قسمت سوم این انیمیشن مسئله ی عجیبی تلقی نمی شود زیرا دایناسور ها زیر لایه های ضخیم یخ، یک مکان گرم برای زندگی خود داشته اند و با آب شدن این یخ ها(که در قسمت دوم شاهد آن بودیم) راهی برای ورود مندی، دیگو، سید، الی و … به دنیای زیر لایه های یخ گشوده می شود و آنها را درگیر ماجرای جدیدی می کند. مندی و الی قرار است بزودی صاحب بچه شوند. دیگو نیز دچار تغییری در بدن خود شده است و حالا که مندی صاحب یک خانواده شده است میخواهد او را ترک کند. سید فهمیده است که گروه بزودی متلاشی میشود میخواهد برای خودش گروهی مستقل تشکیل دهد. او سه تخم دایناسور پیدا میکند ولی مادر بچهها آنها را به همراه سید میدزدد. حالا که سید گمشده است مندی و الی با دیگو که برگشته است به اعماق زمین میروند و درمییابند که هنوز دوران دایناسورها تمام نشده است. آنها به رهبری یک راسوی ماجراجو به نام باک بدنبال سید میروند و … فیلم همچنین ادامه کار اسکرت سنجاب بدشانس و بلوط و یک شخصیت جدید دیگر (اسکرتی) را دنبال می کند.
خلاصه داستان: هنگامی که بلوط اسکرات یک سیارک را به زمین می فرستد، گله باید راهی برای جلوگیری از برخورد سیارک به زمین با کمک دوستی که در حال بازگشت است پیدا کند.
خلاصه داستان: سال ۲۰۲۹ در بحبوحه ی جنگی هسته ای، ماشین ها و روبات ها عملا کنترل زمین را به دست گرفته اند و مشغول نابود کردن آخرین انسان های باقی مانده هستند. «نابودگر» (شوارتسنگر) موجودی ماشینی است که به سال ۱۹۸۴ فرستاده می شود تا زنی جوان به نام «سارا کانر» (همیلتن) را که مادر «جان»، ناجی بشریت در جدال با روبات ها خواهد بود، بکشد.