خلاصه داستان: «رای داریتس» (ویلیس)، چهل ساله، زندگی خود را از طریق مشاوره با مردم و ارائه ی ایده هایی به آنان برای بهتر ظاهر شدن در جامعه می گذارند. اما هر چند که در کارش موفق است، در زندگی خصوصی با شکست روبه رو بوده و نتوانسته ازدواج کند. یک روز، «راس» با پسر بچه ای تپل به نام «راستی» (برسلین) روبه رو می شود و خیلی زود در می یابد. «راستی» کسی نیست جز خودش، اما در هشت سالگی.