خلاصه داستان: امپراطور سلسله ي چين با گروگان گرفتن خانواده وانگ فانگ (ديويد چيانگ) او را وادار مي کند تا وارد خانواده شورشيان و مخالفين امپراطور شود و ليستي از اسامي خائنين را براي او بياورد. وانگ فانگ نيز بر خلاف ميل شخصي به عنوان معلم وارد خانواده ي شورشيان شده و با نوه خانواده ي جي جي ازدواج مي کند. ولي...
خلاصه داستان: لوتين کانگ (کو فنگ) سرمربي شمشيرزنان قصر امپراطور معروف به سلطان شمشيرها، شمشيرزني است شکست ناپذير که در مبارزاتش از کلاهي نقابدار استفاده مي کند. کانگ در يکي از مبارزاتش موفق مي شود شمشيرزن جواني را بکشد. همسر شمشيرزن نيز خود را مي کشد. کودک روستايي شاهد اين ماجرا تصميم مي گيرد وقتي بزرگ شد کانگ را شکست دهد و لقب او را به دست آورد. سالها بعد او که اکنون بزرگ شده با لقب شمشيرزن بي نام (تي لونگ) به قصر مي آيد و موفق مي شود گروه زيادي از شمشيرزنان را شکست دهد. او به هوليان (لين چن چي) علاقمند مي شود و با چائوي که خود را طبيب قصر معرفي مي کند دوست مي شود و از سوي ديگر با ين مرد جواني که او هم به هوليان علاقمند است درگير مي شود و ...
خلاصه داستان: حکومت چينگ از ترس هنرمندان رزميکار، آموزش و به کار بردن هر نوع ورزش رزمي را ممنوع اعلام مي کند. اما اين قانون شامل حال راهبان معبد شائولين شمالي و جنوبي نمي شود و آن ها همچنان به يادگيري فنون رزمي ادامه مي دهند و اين امر تهديد بزرگي براي دربار چينگ محسوب مي گردد. به همين دليل يکي از ژنرال هاي چينگ با يک نقشه ي حساب شده بهترين رزميکاران شائولين شمالي و جنوبي را به بهانه ي تعليم به سربازان منچو فرا مي خواند و بين آن ها نفرت و تفرقه مي اندازد تا آن ها به جان يکديگر افتاده و ...
خلاصه داستان: سکندر کودکی فقیر و بی خانمان است که برای زنده ماندن باربری میکند و به طور اتفاقی در خانه یک فرد ثروتمند مشغول به کار می شود ، و به سرعت عاشق دخترِ کارفرمایش می شود اما...
خلاصه داستان: مسافر کوچولو در سیاره کوچکی با دوستانش «سویفتی» پرنده فضایی و دخترک گل سرخ که از بذری سرگردان در فضا به وجود آمدهاست، زندگی میکند. او همیشه سیارهاش را تر و تمیز و شادان نگه میدارد، به گلها آب میدهد و آتشفشانها را تمیز میکند اما هیچیک از این کارها نمیتوانند روح ماجراجویش را تسلی دهند. دوست پرندهاش به او میآموزد تا چهطور به کمک یک تور شکار پروانه، ستارهٔ دنباله دار سرگردانی را شکار کرده و به کمک آن به مسافرتهای دوردست کهکشان برود.
خلاصه داستان: گروهی از دوستان نوجوان و گریت دین آنها (اسکوبی دو) با یک ون سبز روشن سفر می کنند و معماهای عجیب و غریب و خنده دار را حل می کنند، در حالی که از یک مراسم نوجوانی معمولی برمی گردند یا به آنجا می روند.
خلاصه داستان: پایان قرن بیستم،شهر کوچکی در فرانسه."جولین داون" روزنامه نگاری است که همسرش "جولی" یک دهه قبل از دنیا رفته است.او تمام وسایل همسرش را در یک اتاق سبز جمع آوری کرده است.وقتی یک آتش سوزی اتاق را نابود می کند او کلیسای کوچکی ساخته و به همسر و دیگر اشخاص مرده تقدیم می کند...
خلاصه داستان: قهرمان از یک شهر دیدن می کند و با زنی که دخترانش کشته شده اند ملاقات می کند. او به دنبال قاتلان است، در نهایت با سه مرد روبرو می شود که در ابتدا معتقد بود قاتل هستند، هر چند او چیز دیگری را یاد می گیرد.