خلاصه داستان: مهندس “استوارت گراف” زندگی ناخوشایندی با همسرش، “رِمی” دارد، اما از کار کردن با پدر او، “سام رویس” لذت میبرد. در انستیتوی زلزله شناسی شهر، “دکتر استاکل” از گوش دادن به حرف دستیارش، “راسل” که وقوع زمین لرزه بزرگی را در چهل و هشت ساعت آینده پیش بینی کرده، طفره میرود. اما با لرزشی دیگر و بالا آمدن آب سد، با شهردار مشورت میکند ولی او نیز از انجام هرگونه اقدام احتیاطی خودداری میکند. زمین لرزه وسیعی رخ میدهد و ویرانی بسیار به بار میاورد و حالا “گراف” برای نجات “رویس” و کارکنانش اعزام میشود…