خلاصه داستان: سفید برفی به کمک هفت کوتوله باید جلوی ازدواج پدرش با جادوگری را بگیرد که سعی دارد پادشاهی قصر را از چنگال پدرش درآورد و آینه جادویی را تصاحب کند در حالیکه پدرش از این موضوع اطلاعی ندارد و…
خلاصه داستان: پادشاهی Green Vally به خاطر تولد دختر زیبای پادشاه غرق در خوشحالی است. نام او را به خاطر چهره سفیدش سفید برفی گذاشتند. در تولد چهار سالگی اش، مادر سفید برفی از دنیا می رود ولی قبل از مرگش از پادشاه قول می گیرد که با شخص دیگری ازدواج کند. بعد از سال ها سفید برفی موفق می شود تا نیروی میلارکا را بازیابد، ولی شمشیر فقط وقتی از سنگ آزاد می شود که پرنس ریچارد آن را در دست بگیرد. به همین دلیل او در خانه کوتوله ها منتظر پرنس ریچار می ماند. این در حالی است که تمام جنگل و تمام دوستان او به سنگ تبدیل شده اند و…
خلاصه داستان: ملکه شرور مرده است و سفید برفی در راه برگشت به خانه با هفت کوتوله مواجه میشود. برادر ملکه سفید برفی را در گوی جادویی میبیند و او را تعقیب میکند تا او را به قلمرو خود برده و عذاب دهند اما با کمک “دورف ها” سفید برفی از این نقشه شوم نجات پیدا میکند و…
خلاصه داستان: یک شاهزاده خانم که توسط نامادری شریر خود به جنگل خطرناک تبعید شده است توسط هفت معدنچی کوتوله که او را بخشی از خانواده خود می کنند نجات می یابد.